زندگي نامه اسيري لاهيجي


بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه اسيري لاهيجي
نويسنده: سکندر علي
چکيده
شمس الدين محمد اسيري لاهيجي فرزند علي بن يحيي گيلاني در ميان سال ۸۳۰ ھ ق و ۸۳۳ ھ ق دراستان گيلان شهر لاهيجان به دنيا آمد او شاگرد سيد محمد نوربخش (متوفي 795 ق) و هم عصر مير جلال الدين دشتکي و علامه دواني است او بعد از تحصيل علوم ظاهري پيش مير سيد محمد نوربخش رفت و شانزده سال از او کمالات کسب کرد، و پس از درگذشت نوربخش در شيراز محل اقامت انداخت. تقريبا هشت سال آنجا زندگي کرد و خانقاه نوريه را تعمير کرد و در آن براي شاگردانش درس و تدريس مي نمود. در سال ۸۸۲ ھ ق به قصد زيارت خانه ي خدا به مکّه رفت و هنگام برگشت در محلّه ي زبيد عده اي از عرفاي يمن ملاقات کرد و يک سال در آنجا ماند و در سال ۸۸۳ ھ ق به شيراز برگشت و باقي مانده ي عمرش را در اين شھر گزراند و در سال ۹۱۲ ھ ق از دنيا رفت.
او محبت زيادي به امام علي و اولادشان داشته و به خاطر عزاي امام حسين لباس سياه مي پوشيد
اسيري فقط صوفي و عارف نبوده بلکه شاعر و مولف چند کتاب ھم است ارزشترين کتاب ھاي اسيري مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز است که بر تمام شرح ھاي گلشن راز فوقيت دارد.
مقدمه
از قديم ايران بعنوان يکي از کشورهاي مؤثر در حوزه هاي عرفاني، فلسفي، کلامي و ادبي معروف بوده است.
در کشور ايران استان ھاي گوناگون وجود دارد از آنھا گيلان است که در زمان قدين براي عرفا و فضلا منطقه ي مناسبي بود بھمين سبب بزرگ عبد القادر گيلاني ابو الفتح گيلاني و اسيري گيلاني وغيره در اين سرزمين تولد يافتند و رشد کردند
من در اين مقاله درباره ي زندگي نامه ي اسيري لاهيجي صاحب کتاب ارزشمند مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز سخن مي گويم
اين پژوھش را در چھار فصل تقسيم کرده ام فصل اوّل از ولادت اسيري تا وفات سيد محمد نوربخش مي باشد فصل دوّم پس از وفات نوربخش تا پوشيدن خرقه به شيخ حيرتي و پسرش است فصل سوم درباره ي عقيده داشتن او به امام علي و اولادشان است و فصل آخر در باره ي مقام وفات و تاليفات اسيري مي باشد
معرفي شيخ اسيري لاھيجي
شيخ محمد بن يحيي بن علي گيلاني لاهيجي نوربخشي ملقب به شمس الدين و متخلص به اسيري يکي از بزرگ ترين عرفا و شعراي عرفاني و از بارزترين و برجسته ترين شخصيت ھاي سلسله ي نوربخشيه است او شاگرد سيد محمد نوربخش و ھم عصر مير صدر الدين دشتکي و علامه دواني است
تاريخ تولد
درباره ي تاريخ ولادت اسيري اختلاف است بعضي نويسندگان تاريخ ولادتش را سال ۸۴۰ھ ق و بعضي ديگر ۸۳۳ھ ق دانسته اند امّا به نظرم ۸۳۳ھ ق يا قبل از آن درست باشد چون او در سال ۸۴۹ھ ق به خدمت سيد محمد نوربخش رفته و قبل از آن علوم ظاھري را حاصل کرده بود چنانچه خود اسيري در ابياتي که در آن چگونگي رفتنش به طرف نوربخش را در کتاب “اسرار الشھود” بيان کرده است؛از آن معلوم مي شود که وي در سال ۸۳۳ ھ ق يا قبل از آن متولّد شده است به عنوان دليل دو بيت از “اسرار الشھود” را نقل مي کنم
طالب يارم نه جوياي دليل
نيستم پرواي علم قال و وقيل
گرچه کوشيدم بسي در باب علم
ھيچ معلومم نشد ابواب علم
عشق معرفت و به دنبال عارف
اسيري علوم ظاھري را فرا گرفت و عشق معرفت در او پيدا شد او خيلي تلاش و کوشش کرد تا استادي عارف پيدا کند امّا موفّق نشد يک روز مردي صالح پيش او آمد و او را به عارف بزرگ مير سيد محمد نوربخش که سلسله اش به نوزده واسطه به امام علي بن موسي الرضا عليه السلام مي رسد؛راھنمايي کرد اوصبح زود پنھان از خويشان و اقارب تک و تنھا به طرف روستاي شفت از نواحي گيلان که در آن روزگار سيد محمد نوربخش در آنجا مي زيست؛ سفر کرد يک روز دو روز بعد دو نفر به او پيوستند و باھم به سوي نوربخش رفتند وقتي به خدمت نوربخش رسيد به دست او توبه کرد و طبق قول اسيري شانزده سال از محضر سيد محمد نوربخش کسب کمالات کرد و از او سه بار اجازه ي ارشاد گرفت چنانچه خود اسيري در شرح گلشن راز مي نويسد:
“و اين فقير شانزده سال در خدمت و ملازمت آن حضرت بودم و به امر ايشان گاھي به خدمت و گاھي به عزلت و خلوت اشتغال مي نمودم و سه اجازه ي ارشاد به حسب تفاوت احوال معنوي که دست مي داد به سه نوبت به جھت اين فقير نوشته اند”
دنبال جاي مناسب براي حوزه ي علمي
اسيري ھنگام شاگردي سيد محمد نوربخش گاهي به دنبال حوزه ي علمي به جاھاي مختلف سفر مي کرد يک روز با يکي از دوستانش سوي تبريز رفت و شش ماه را در آنجا گذراند توجّه داشته باشيد که اين سفر در ميان سالھاي ۸۶۵ھ ق تا ۸۶۹ ھ ق پيش آمده است که اين واقعه از “اسرار الشهود” به دست مي آيد
اندرين معني بگويم قصّه اي
تا برد ھر طالبي ذو حصّه اي
داشتم ياري که اهل ذوق بود
عارف و حق بين و صاحب ذوق بود
در حضر چون جان و تن باھم بديم
در سفر باھم مصاحب مي شديم
اتفاقا سوي تبريز آمديم
قرب شش ماھي بھم آنجا بديم
ھر زمان بوديم در جاي دگر
ديده ھردم در تماشاي دگر
اقامت در شيراز و تعمير خانقاه نوريه
بعد از رحلت سيد محمد نوربخش که سال ۸۶۹ ھ ق مي باشد؛ به شيراز رفت و در محلّه ي لب آب نزديک باب السلام خانقاھي عالي به نام خانقاه نوريه را تعمير کرد و در آن صحن ھا و خلوتخانه ھا ساخت و به شاگردانش درس مي داد وبه تدريس مي پرداخت نکته ي جالبي ست که
علّامه جلال الدين دواني و مير صدر الدين محمد دشتکي شيرازي که علّامه ي دھر بودند؛ نيز از دروس اسيري استفاده مي کردند
حج بيت الله
اسيري بعد از اقامت در شيراز و تعمير خانقاه نوريه در سال ۸۸۲ ھ ق به قصد زيارت خانه ي خدا به مکّه رفت و به زيارت خانه ي خدا و روضه ي رسول صلّي الله عليه و آ له و سلّم شرف ياب شد وقتي از مکّه معظّمه و مدينه منوّره بر مي گشت در يکي از بلاد يمن به نام ‘زبيد’ با شيخ معروف به حيرتي ھاشمي عقيلي و گروھي از عرفاي صالحين ملاقات کرد و بر کتاب النصوص’ رساله ي اسرار النقطه و چھل حديث به نام “اربعين فقرا” بحث و مباحثه شد بعد از آن اسيري به شيخ حيرتي و پسرش ابوذبيح اسماعيل خرقه پوشاند و وصيتي پر از اخلاق حميده نويشت و اجازه ي نقل حديث و علوم تصوّف داد
محبّ علي و آل علي عليھم السلام
يکي از ويژگي ھاي اسيري بودن محبّ علي و اولادشان است او امام علي و اولاد رسول عليھم السلام را خيلي زياد دوست داشته و به ديگران ھم براي اين توصيه کرده است در ‘ديوان اسيري’ حضرت علي عليه السلام را به شاه لا فتي ‘شاه مطلق’بحر علم و فضل و کمال و حيا و خُلق ‘کوه حلم و معدن مروّت و کرم ياد کرده و ايشان را مصداق آيه ي انّما يعني آيه ي ولايت و آيه ي ھل اتيٰ دانسته است و صاحب وصف کمال سلوني و صاحب وصف لو کُشفت الغطا گفته است
داراي دلا ھواي سلوک طريق حق بايد قدم نهي به ره شاه لا فتي
شاھي که از بلندي قدرش خبر دهد ايزد به ھل اتي و بتاکيد انّما
بر تخت ملک فقر چو او شاه مطلق است
شاھان فقر جمله بدو کرده اقتدا
آن بحر علم و فضل و کمال و حيا و خُلق
آن کوه حلم و کان مروّت کرم سخا
ھر کو کمر نبست بحبّ علي و آل
بندد ميان بدشمنيش جان مصطفا
وصف کمال تست سلوي و لو کُشف
کس را نبوده عرصه ي اين بعد انبيا
دست نياز و عجز اسيري بدامت
چون زد مدارش از قدم خويشتن جدا
اهتمام خاص براي تعزيه ي امام حسين عليه السلام
اسيري لاهيجي براي تعزيه ي امام حسين اهتمام خاصّي مي کرد همانطوري که قاضي نور الله شوستري در مجالس المومنين مي نويسد که
“اسيري طبق استاد خودش سيد محمد نوربخش لباس سياه مي پوشيد وقتي شاه اسماعيل صفوي از او پرسيد که چرا لباس سياه پوشيده ايد؟ شيخ اسيري گفت براي تعزيت امام حسين- شاه گفت تعزيت ايشان در سال فقط ده روز است- اسيري گفت نه تعزيه ايشان تا قيامت باقي است ”
امّا بعضي مي گويد که
“سياه پوشيدن اسيري از نظر مراسم تصوّف علت ديگري داشته است” ممکن است ھر دو درست باشد که در ايام محرّم براي تعزيه ي امام حسين وشهداي کربلا باشد و در ايام باقي طبق مراسم تصوّف چون در سال ايام عيد ھم است و در آن ايام طبق شريعت تعزيه درست نيست در حال که خود اسيري در شرح گلشن راز براي عارف کامل لازم دانسته است که او پابند شريعت باشد
مقام اسيري
وي در دوران خود در مقابل هم عصرانش مقام بالايي داشته و مورد توجه عوام و خواص بوده است چنانچه مير صدر الدين و جلال الدين علامه دواني براي اسيري تعظيم و تکريم مي نمودند با وجود اينکه آنھا در زمان خودشان از بزرگان متکلّمين و حکما به شمار مي روند- در باره ي ايشان گفته شده که مير صدر الدين بر برخي از کتاب ھاي منطق و علم کلام حاشيه نوشته است و علامه دواني نيز شارح کتاب ھاي بسياري است
تاليفات اسيري
اسيري لاھيجي فقط عارف و صوفي نبوده بلکه او چند کتاب را نيز تاليف کرده است بيشتر از آنھا به شکل منظوم است و بعضي به نثر در نظم “اسرار الشهود” که محتوي بر بيش از ۳۰۰۰ بيت است ” منتخب مثنوي مولوي” که از مثنوي مولانا رومي چند اشعار انتخاب کرده و پيچيدگي آنھا را به صورت نظم شرح کرده است اسيري لاھيجي در باره ي اين کتاب شعر گفته است ولي تا حالا به دست مردم نيامده است ” ديواني” که در آن بيش از ۵۲۲ غزل وجود دارد و در نثر شرحي بنام ” مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز” بر “مثنوي گلشن راز” که مولفش محمود شبستري است؛ نوشته که بر تمام شرح ھاي گلشن راز برتري دارد اين قول مشھور است که چون اسيري اين شرح را تمام کرده و نسخه اي به عبد الرحمٰن جامي فرستاد ؛جامي خيلي خوشحال شد و در جواب آن رباعي ذيل را نوشت
اي فقر تو نوربخش ارباب نياز خرم ز بهار گلشن راز
يک ره نظري بر مس قلبم انداز شايد که برم ره حقيقت ز مجاز
علاوه بر اين پنج رساله در شرح اشعار پيچيده نوشه و يک رساله در زبان عربي نوشته که در آن ملاقات با شيخ حيرتي و خرقه پوشيدن او و پسرش ابو ذبيح اسماعيل وغيره را ذکر کرده است
وفات
اسيري بعد از فراغت از حج خانه ي خدا و زيارت روضه ي رسول صلّي الله عليه وآله و سلّم ھنگام برگشتن به شيراز يک سال در “زبيد” ماند سپس به شيراز آمد و باز براي شاگردان خويش درس مي داد و به تدريس مي پرداخت و به اربعينيات قيام مي نمود و در ھمان جا در سال ۹۱۲ ھ ق در گذشت و در خانقاه نوريه دفن شد

منابع
۱-مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز به اھتمام کيوان سميعي
۲ اسرار الشهود.
۳ ديوان اسيري به اھتمام دکتر برات زنجاني
۴ رساله اسيري در باره ي ملاقات با شيخ حيرتي به اھتمام برات زنجاني
۵ مجالس المومنين قاضي نورالله شوستري
۶ کليات اسلامي بخش عرفان ؛شهيد مطهري
۷ اسيري و برجسته ي وي به عنوان يکي از اقطاب نوربخشيه؛ فريده داودي دانشگاه گيلان